به گزارش پایگاه فرهنگی تبلیغی رسالات، پنجاهمین نشست انجمن سینمایی طلاب خراسان رضوی در اتاق جلسات کانون بحث و انتقاد دینی شهید هاشمینژاد برگزار گردید.
در این جلسه که با حضور منتقدین جوان سینما، بدرقه و یوسفزاده و همچنین کارگردان و مدرس سینما احمدرضا کرمی برگزار گردید، فیلم سینمایی «کشتار» اثر رومن پولانسکی نمایش داده شد و با توجه به موضوع «روایت» در هنر سینما مورد نقد قرار گرفت.
برخی از مباحث مطرح شده در این نشست را در زیر میخوانید:
- فیلمهایی در تاریخ سینما وجود دارند که به صورت اقتباسی ساخته شده اند و اقتباس آنها در حد دیالوگ است مثل گربه روی شیروانی داغ و چه کسی از ویرجینیا ولف میترسد؟ اینگونه آثار غالباً ریشهی تئاتری دارند اما زمانی که وارد سینما میشوند دیگر با گزینش دوربین و روایت مخصوص آن طرف خواهیم بود.
- روایت در سینما یعنی انتخاب یک سری اتفاقات که روابط علی و معلولی حاکم بر آن است. هر اتفاقی که میافتد علتی است برای اتفاق بعدی.
- هر روایت از سه بخش تشکیل میشود: مقدمه، متن و نتیجهگیری.
- چیزی که در روایت خیلی مهم است و پیشبرندهی درام میباشد عنصر کشمکش است.
- کشمکشها در حالت کلی در سه سطح ایجاد می شوند: کشمکش انسان با انسان، کشمکش انسان با طبیعت، کشمکش انسان با درون و احساسات درونی خودش.
- روایت به شکل کلاسیک اینگونه است که هر آنچه در فیلم میبینیم جزء روایت محسوب نمیشود بلکه گاهی کارکرد توصیفی پیدا میکند.
- در حالت کلی سه نوع روایت از منظر راوی داریم: نگاه سابژکتیو یا نگاه اول شخص مثل فیلم سرگیجه هیچکاک، نگاه سوم شخص محدود که در آن ما به همان اندازه میدانیم که راوی میداند و دانای کل که با کمک او ما اشراف بیشتری به روایت داریم.
نقدی بر فیلم
فیلم های رومن پولانسکی همواره حالتی از مرداب را تداعی می کند که در اولین گام هایی که بر آن می گذاریم چیز وحشتناکی وجود ندارد، ولی به تدریج احساس می کنیم زیر پایمان خالی می شود.
تازهترین فیلم رومن پولانسکی بر اساس نمایشنامه «خدای کشتار» نوشته یاسمینا رضا ساخته شده است.
کسانی که با این نمایشنامه آشنایی داشته باشند می دانند چقدر فضای آن به سلیقه، جهان بینی و دنیای آثار پولانسکی نزدیک است. تمرکز اصلی نمایشنامه «خدای کشتار» بر فراگیر بودن خشونت و شرارت پنهانی انسان ها است که همه ما می دانیم پولانسکی چه تسلط بی نظیری در نمایش سویه های تاریک وجود بشری و خلق جهانی پر از بیاعتمادی و تردید و ناامیدی دارد.
او به خوبی می تواند مهم ترین تنگناها و بحران های جهانی را در دل یک فضای بسته و محدود مطرح کند و به اتفاقات ساده و معمولی زندگی حالتی هراسناک، تهدیدآمیز و ناامن ببخشد و بر ناتوانی و درماندگی انسان در برابر تباهی و سیاهی فراگیر محیط پیرامونش که غالباً به قربانی شدن وی می انجامد، تاکید کند.
در واقع، فیلم های پولانسکی همواره حالتی از مرداب را تداعی می کند که در اولین گام هایی که بر آن می گذاریم چیز وحشتناکی وجود ندارد و همه چیز کاملاً عادی و آرام و مطمئن به نظر می رسد، ولی به تدریج احساس می کنیم زیر پایمان خالی می شود و هر چه جلوتر می رویم، بیشتر فرو می رویم و سیاهی و تاریکی ما را در بر می گیرد.
بنابراین کاملاً طبیعی است پولانسکی سراغ چنین نمایشنامه ای برود که کل آن یک مهمانی جمع و جور خودمانی میان دو خانواده محترم برای حل کردن دوستانه دعوای بچههایشان است، اما کم کم خوی خشن و بدوی آدم ها از پشت ظاهر متمدن و مدرنشان بروز می کند و هیولاهای خفته از درون همان انسانهای دوست داشتنی سر بر می آورد و نشان می دهد که چقدر همه ما آمادگی پوست اندازی و استحاله شخصیتی در موقعیت های مختلف را داریم.
اما معلوم نیست چرا پولانسکی نتوانسته از چنین درونمایه ای که آن را به خوبی می شناسد و بارها به شکل های مختلف به آن پرداخته است، یک تریلر روانکاوانه درجه یک بسازد که تعلیق آن حاصل نوعی گسترش تدریجی توطئه داستانی و فضاسازی تهدیدآمیزی باشد که از دل مجموعه ای از رفتارها و گفت و گوهای عادی و روزمره بر می آید.
هرچند فیلم در حال حاضر نیز اثر قابل قبولی است، اما نمی توان آن را فیلم درخشانی از پولانسکی دانست. در واقع، انتظار می رفت این پرده دری از جنبه های حیوانی وجود انسان ها در فیلمی از وی جلوه مهیب تر و مخوف تر بیابد و با درک عمیق تری از فرافکنی خشونت و شرارت در میان آدم ها همراه باشد و این پروسه دگردیسی در تنگناهای شخصیتی به شکل پیچیده ای مطرح شود.
یعنی همان طور که نشانمان می دهد پشت رفتارهای دوستانه این آدم های محترم و متمدن چه درنده خویی و بی رحمی غیر قابل تحملی نهفته است، می توانست بر درماندگی، آسیب پذیری و ناتوانی انسان در دل این ظاهر خشن و مهاجم نیز تاکید کند و نشان دهد نه فقط قدرت بلکه گاهی ضعف ها، ناکامی ها و کمبودها نیز می تواند آدم را به خشونت بکشاند.
با چنین رویکردی آن هراس پولانسکی وار از زیستن در جهانی پر از ناامنی، تشویش، بی اعتمادی و بدبینی به سراغمان می آمد و مفهوم شرارت در گستره عمیقی از ارتباط، اعتماد و احتیاج به اطرافیان مطرح می شد و تزلزل و شکنندگی روابط عاطفی میان انسان ها بعد دردناک تری می یافت.
آن وقت با آن تناقض و دوگانگی حل نشدنی عشق به تعلق و گریز از تعلق روبرو می شدیم که همان قدر که انزوا و تنهایی ممکن است وحشتناک باشد، حضور در جمع و ارتباط اجتماعی نیز می تواند ترسناک به نظر می رسد و بیش از آن که دشمنی دیگران بخواهد ما را بترساند، دوستی و دلبستگی جنبه تهدیدآمیز و خطرناکی می یابد.
چون در وجود هر یک از ما یک تبهکار کوچک زندگی می کند که می تواند در ارتباط با دیگری بسیار خشن و بی رحم رفتار کند و یک برخورد، ملاقات یا مهمانی ساده و دوستانه را به جنایت بکشاند.
همان مفهوم ترس از اعتماد کردن به دیگری که پولانسکی قبلاً به شکل بی نظیری در سه گانه «تنفر»، «بچه رزمری» و «مستاجر» به آن پرداخته بود و هنوز هم اثرش را از دست نداده است، اما در «کشتار» به شکل کم جان و بی رمقی مطرح می شود و اجازه نمی دهد فیلم به یکی دیگر از آثار منحصر به فرد و حیرت انگیز پولانسکی تبدیل شود.
منبع: خبر آن لاین